گاهی خیلی گذرا و کوتاه حساس میشم روش! اینکه چه میکنه و مثلا چرا دیر جواب داد و اینجور مسائل چرت! خیلییییییییی کوتاهه این حالتم در حد 5 دیقه! اما قصد دارم به صفر برسه! هدف اینه که دوستش داشته باشم اما حساس نشم!
به قول دوستم تو 21 روز میشه یه عادت بد رو کنار گذاشت و با یه عادت خوب جایگزین کرد! 21 روز نه!
به من تا فردا مهلت بدید من این حساسیت رو حذفش میکنم!
این احساس نا امنی کوتاه واقعا مسخره ست!
و من از اول هم هرگز خوشم نمیومد و نمیاد که همسر آدم بخواد اینقدر مهم بشه که اینقدر حساس بشی روش! باید یه آزادی هایی بهش داده بشه و طرف بتونه یه تایمی رو برای خودش بگذرونه!
اما اینم هست که بخاطر رسیدن به مرحله "خیلی بیخیالی" که من میخوام توش باشم و تا حد زیادی هستم و میخام بمونم، یه ارزش هایی تو ذهنم پاک میشه و یه مسائل خیلی پیش پا افتاده میشه مهم! حس میکنم یکم سطحی میشم اما چاره دیگه ای ندارم! مگر اینکه راه حل دیگه ای پیدا بشه و من بدون سطحی شدن بتونم حساس نباشم روش! یکم تفکر میطلبد و مشورت...
+دیروز نزدیک خونه شون کلاس داشتم. هرچی گفت ناهار بیا نرفتم و گفتم دانشگاه کار دارم! برگشتم کلاسمون که خالی بود و کمی درس خوندم. وقتی برگشتم و کمی استراحت و بعد باز مشغول خوندن بودم با انگیزه شدید اس داد: -عزیزم چیکار میکنی؟بریم بیرون؟ = دارم درس میخونم، آخه تایم شامه نمیخام شام بریم چه کنیم؟ - من شامو میگم =اوه! هرچی شما بگی -میزنگم
و کلاسش که تموم شد اومددنبالم و 11 و نیم برگشتم خونه