تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

شروع جدید

یه صفحه از زندگی من ورق خورد...

حالا دیگه رسما، قانونا، شرعا همسر هم شدیم! حالا دیگه تمام بهانه های من برای اینکه "هنوز عقد نشده" باطل شدند...

حالا لبخندش که دارم به اسمت تو شناسنامه ام فکر میکنم معنا پیدا میکنه...

حالا دیگه میدونم انشاله همیشه یکی هست که روش حساب کنم...

حالا یه بخشی از زندگیم مسیر خودش رو پیدا کرد و از سردرگمی رها شدم...

خدا رو هزار مرتبه شکر همه چی عالی پیش رفت، آرایشگاهم، آتلیه، محضر، شام، و بعد شام دوردور و بوق! و بعدش وقتی من بخاطر اینکه دسته گلم رو بردم بیرون دستم یخ زد دستم رو گرفت گرم کنه گفتم خودم جلوی بخاری گرم میکنم گفت اگه قرار بود خودت گرم کنی شوهر میخاستی چیکار...

قطعا حسم فرق کرده! درسته از اولشم خیالم راحت بود، اصلا نذاشت استرس داشته باشم! حتی یکشنبه مامانش پرسید استرس داری؟گفتم راستش نه! هروقتم استرس میاد همسری میگه چیزی نیست که فقط یه پارتیه! و نذاشت استرس من از 10 % بیشتر بشه! خیلی خوب مدیریت کرد همه چی رو!

خلاصه کلام:

that we got to this day, it was all him! He had dreamt everything during these 5 years

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد