بالاخره یه محضر خوب پیدا شد!!!
والا 2 روز قبل از ظهر دنبال محضر خوب بودیم پیدا نمیشد!!!!
امروز بعد تعیین محضر دسته جمعی من رو رسوندن کلاسم، بازم دعوتم کردن خونه شون چون نزدیک خونه شون بود کلاسم! و به علت رد های پی در پی اینبار نه نگفتم!
و امروز بی حجاب نشستم!! فقط چون بولیزم آستین کوتاه بود یکی از پیرهن های همسر-تو-بی رو پوشیدم که چقدرم بهم میومد!!! :)))
و لحظه ورودم به آشپزخونه مامانش به خواهر همسر-توبی گفت عروسم مانکنه هاا :) واااو!!
کلی گفتیم و خندیدیم و ناهار و بعدشم رفتیم کمی تو کامپیوترش شو دیدیم با همسر-تو-بی و برگشتم خونه....
فردا میریم آزمایش!
میگفت منتظره آزمایش رو رد کنیم بعد معتاد شه! گفت معتاد تو...بعدشم گفت آزمایش حتما معتاد نشونش میده چون همین الآنشم معتاده....
++پ.ن: بلاگفا درسته زد خاطرات من روترکوند!! قسمتهای مهم رو!! اما یه امکانات خوب داشت اونم این بود که میتونستیم فقط برای قسمت ادامه مطلب رمز بذاریم و بلاگ اسکای این امکان رو نداره! مسئولین رسیدگی کنن!
ان شالله ب سلامتی و خوشی هزاااااار سال کنار هم باشین((:
ممنون بانو. زنده باشی